پرهام پرهام ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

پرنده کوچولو

سومین بهار پرهام عزیزم

1392/8/26 13:07
307 بازدید
اشتراک گذاری

            

سال 91 با همه خوبی ها و سختی هاش داره نفسهای آخرشو میکشه... امیدوارم  سال 1392 پر از خیر و خوبی و سلامتی و موفقیت برای همه ما باشه....

 

دوست داشتن خوبان همیشه گفتنی نیست.... گاه سکوت است، گاه نگاه و گاهی دعا ... دعاگویتان هستم.

 :  خدایا میشه چند لحظه وقتتو بگیرم؟؟

این دفعه چیزی ازت نمیخوام. فقط میخوام خیلی ساده بگم : " ممنون برای همه چیز "

 

 : به عقب نگاه کن و خدا را شکر کن، به جلو بنگر و به خدا اعتماد کن.... او درهایی را می بندد که هیچکس قادر به گشودنش نیست ، و درهایی را می گشاید که هیچ کس قادر به بستنش نیست !!!

 

 

 

 

 

 

 

دلت آبي تر از دريا عزيزم 

 

             به كامت گردش دنيا عزيزم

 

الهي دائما چون گل بخندي

 

             بهارانت خوش و زيبا عزيزم

 

 

 


            می نویسم از تو و برای تو زیرا امروز میدانم که لحظه های رفته و خاطره های کوچک به
راحتی فراموش میشوند و نمیخواهم که فردا ازشیرینی دنیای کودکی ات بی خبر باشی، چون دوستت دارم و اما روزی این گنجینه را به دست خودت میسپارم آن روز صدایت طنین مردانگی دارد آن روز که در نگاهت بهار جوانی موج میزند تا این گنجینه را از آن پس تو بپرورانی کسی که لحظه لحظه های زندگیت را فراموش نخواهد کرد مامان آزاده .

 

 

عزیزدل مامان روزهای خوب و آرومی رو داریم با هم طی میکنبم هر چند یه خورده پر مشغله شده اما روزهای قشنگ و به یاد موندنیه

روزهایی که به قند عسلم نگاه میکنم  غرق لذت میشم و از اینکه خدا یه فرشته ی نازنین و به من داد هر لحظه سپاسگذارشم.

 

 

گل پسرم الان دیگه جملات رو کامل میگی البته با لهجه شیرین خودت کاملا" واضحه چی میگی دیگه شبها هم با یه خورده شیطونی میای رو تخت شیرت رو میخوری و یه خورده با خودت حرف میزنی تا خوابت میبره البته به استثنا شبهایی که دلت نمیخواد بخوابی ومن باید قصه پیشی وفریدون رو چند بار تعریف کنم تا شما شاید بخوابی  شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

عاشق تخم مرغ آبپزی البته بدون زردش هر لحظه از مامان تو تو (تخم مرغ )میخوای

 اهل تنقلات مثل کیک و بیسکویت هستی  نون و پنیر یا نون خالی هم خیلی دوست داری با چائی

عصر که از خواب بیدار میشی اولین چیزی که میگی چائی بابسکوئیت می خوای دلقک

 

پرهام زیبای من، پسر آرزوهای من گوش کن:

از این لحظه فقط روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم که تو سالمی، که تو فریاد میکشی، که تو میخندی،

که تو مسیر حرکتم رو دنبال میکنی، که تو وقتی میگم پرهام بر میگردی، وقتی برات شعر میخونم میخندی

فقط مهم اینه که تو سالمی

دیگه نمیتونم هیچی بگم نمیخوام هیچی بنویسم بلند ترین حرفی که میتونم بزنم اینه که بیام بغلت کنم با

هم یه چرخ عاشقانه بزنیم

تو قهقهه بزنی و من برم تا عرش کبریایی و برگردم

خدایا تو خیلی خوبی، تو خوبی و من خوشبختم.....

 

تو وجودت واسه من یه معجزه ست
مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه
روز میلاد قشنگت می مونه
توی تقویم دلم تا همیشه


با هر پیشرفت تو ما برایت ذوق کردیم با خندیدنت خندیدیم و با گریه ات غمگین شدیم.با تو راه رفتیم و خندیدیم و با هم همکلام شدیم و بهتر حرف های هم رو فهمیدیم.

پسرنازنینم مامان خیلی خوشحاله که پسرش یکسال بزرگتر شده .توانایی های بیشتری داره توی حرف زدن ، فکر کردن ، بیان احساسات و خیلی چیزهای قشنگ دیگه .خدارا شکر می کنم از داشتن گلی مثل پرهام خدایا ممنون از اینکه نعمتی به این بزرگی رو به ما عطا کردی .

 

امان از مریضی .............ناراحت

مامان بمیرم چند روزی تب داشتی ..... اونم چه تبی..... بین 39 تا 41 چقدر سخت گذشت نگرانهم به من وبابا هم مامان زهرا وبابا جواد بیشتر ازاون بخودت سه تادکتر مختلف بردمت اول رفتیم پیش دکتر خودت گفتش گلوت چرک داره ودارو داد بامصیبت دارو رو بهت میدادیم که اونم باز مقاومت میکردی تا فردای اونروز هنوز تبت بالا بود هرچی پاشویت میکردیم فایده نداشت بمیرم مجبور شدیم نصف شب ببریمت بیمارستان اونجا بهت ایبو بروفن دادن که تبت قطع شه شکرخدا تبت پائین اومد ولی خدااونروز رو دیگه نیاره وقتی از خواب بیدار شدی اصلا تعادل نداشتی واااااای که به من وبابائی چی گذشت ظهرش ترو بردیم یه دکتر دیگه که گفت به داروی قبلی حساسیت داشتی ودوتا امپول واست تزریق کرد وتشخیص داد که مخملک گرفتی .از فردای اونروز دونه ها توبدنت نمایان شدن که تا سه روز بودن بعد رفتن........ حسابش و بکن دیگه ازت چی میمونه. خیلی ضعیف شدی اما خداروشکر اون دوره بد و به سلامتی گذروندی و خیال من و خودت و از بابت گرفتن مخملک راحت کردیاوه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله بهاره مامان امیرعلی
16 اردیبهشت 92 13:09
سلام گل پسر من امروز خیلی دلم برا مامانت تنگ شده به خاطر مریضی شما گل پسر و مریضی امیر علی ما سه روزه که همدیگه رو ندیدیم الهی به خاطر دل تنگی من هم که شده شما زود خوب بشید تا مامان آزاده بتونه بیاد سرکار.

ان شاء الله که امروز خوب خوب میشی عزیزم من دعا می کنم برات قربون اون خنده قشنگت برم عزیزم.