تنها دلیل زندگی
سومین پائیز زندگی برشما مبارک گلم ..........
یكي بود.... يكي نبود..... زير اين سقف كبود...... يه غريبه آشنا دل و جونم و ربود....... اينجوري نگام نكن گل ياس مهربون...... اون غريبه خودتي؛.. هميشه باهام بمون....... پرهام من معجزه ي بي همتاي خدا، تا وراي ابديت با من بمان عشق آسماني و زميني من.........
پرهام نازم، معجزه ي بي نظير خالق يكتا، من اين وبلاگ رو زماني بهت ميدم كه براي خودت مردی شدي سرشار از درك و احساسات، من غم و شادي رو دركنار هم برات ميزارم تا بدوني زندگي هردو رو باهم برات به تصوير ميكشه، دوست ندارم تظاهر به خوبي مطلق يا بدي كنم چون تو زماني كه ميخوني استقلال كامل پيدا كردي و به خوبي هردو رو باهم تجربه كردي، دوست دارم واقعيت زندگيمون رو كنار هم و برات توي يه گنجينه ي شخصي كه فقط من و تو مالكشيم به يادگار بزارم، (خاطراتي كه با گذشت زمان گرد فراموشي ميگيرند و يا شايد، زماني را براي بازگو كردن و يادآوري برايت نداشته باشم) مهم اينه كه تمام تلاشم رو تو اين مدت كه وارد زندگي من وبابا شدي برات كردیم كه درهمه حال بهترين باشي و اجازه ندادیم خوب و بد محيط روي تو تأثير بزاره ، بخوان و بدان با تمام سختي ها بدي ها و خوبي ها تو نازگلم فقط شادي را حس كردي و حس خواهي كرد(ایشالا)،هميشه عاشقانه به تو عشق ورزيدم و خواهم ورزيد،دوستت دارم و تا دنيا دنياست هيچ كس جاي تورا برايم نخواهد گرفت. در پناه خدا شاد و موفق باشي دلبندم......
مينويسم با عشق براي تنها دليل هاي زنده بودنم در شنبه 25 آبان 1392... عاشق شما مامان آزی
سلام شیرین زبونم امروز بالاخره بعد از مدت ها تونستم بیام و آپ کنم.حرف برا گفتن زیاده ولی نمی دونم از کجا شروع کنم.از شیطونیات بگم یا از شیرین زبونیات جدیدا بلا شدی یه حرفهائی میزنی که من وبابائی این شکلی میشیم.
بعدش کلی ذوغ زده میشیم واین شکلی
پرهام جونم عزیز مامان روز به روز فهمیده تر و باهوش تر و البته شیطون تر میشی و من لحظه به لحظه از دیدنت قتد توی دلم آب میشه و عاشقترت میشم .
عزیز مامان دیگه کاملا" مستقل شده و دیگه پوشک نمیشه که این خودش یه پروسه یک ماهه بود و خدار وشکر تموم شد و یه موفقیت خیلی بزرگ برای من و تو بود.عزیزدلم، مثل یه بلبل خوش صدا برامون صحبت میکنی و مارو غرق خوشی و لذت میکنی.حرف (ر ) توکلمات نمیگی وگرنه همه کلمات رو درست ادا میکنی.
یه عالمه شعر بلدی بیشتر از 10 تا
تازگیها هم یه خورده ترس و شناختی و بعضی و اوقات تو تاریکی میترسی ومیگی آقا غوله میاد.....
عاشق کتاب داستانی تا همه کتابهارو واست نخونیم نمی خوابی ......
پرهام جون خودش مهندسی کرده و این سازه عظیم و ساخته حالا هم فیگور گرفته و از بابا خواسته ازش عکس بندازه فدای تو گلم ......
مهرماه 1392 مشهد (باغ وحش).
اینم عکس پرهام گلی با زهرا جون
(دختر عمه عزیز .شکر خدا خیلی همدیگرو دوست دارین و باهم جور هستین حسابی این چند روز اذیت کردین و خوش گذروندین.....ایشالا هردوتون همیشه سالم وشاد باشید)
هووووورررااااااااااااااااا تولد.......
تولد آقا سامیار گل ..........
ماشالا یادتون نره .........
تولدت مبارک عزیزم بوووووس
هزار ماشالا......
قربون اون ژستت برم مامان
ماشالا به گل پسرم یه عالمه مامان رقصیدی .....وقت شام که شد میگفتی مامان تموم شده دیگه نمیشه برقصیم .......
عزیز مامان امسال شما خیلی دلت می خواد که زودتر من وبابائی واست تولد بگیریم البته بقول خودت تلود عزیزم .... بخاطر همین ما تصمیم گرفتیم که تولد شمارو به ماه قمری بگیریم .....یه کیک خوشمزه سفارش دادیم ورفتیم خونه خاله خاطره مامان زهرا وبابائی هم بودن جای همگی سبز .......البته ایشالا واسه امسال یه تولد مفصل واست مامان میگیریم .بی فکر پیش .......