پرهام پرهام ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

پرنده کوچولو

پسر شیطون من

1391/7/25 8:15
546 بازدید
اشتراک گذاری

                      

 

  پرهام گلم .نی نی

  خیلی وقته ننوشتم.....از روزگار...برات...

  عشقم، زندگیم،اینروزا حسابی شیطون و شیرین زبون شدی قربونت برم .

 از خوشمزه گی هات،حرفای جدیدت.،کارای عجیبت.....از حرفها و حرکتهای بامزه ت بگم.

                                       کوچولو

پرهام کوچولوی من، که دیگه الان برای خودت کم وبیش مرد شدی و به حرفای من گوش نمیدی.انگار که اصلا نه من رو میبینی و نه صدام رو میشنوی.وقتی این رفتارها و این شیطنت هات رو میبینم تمام خستگی از تنم میره و اون موقع هست که میگیرم و میچلونمت. 

 

         عزیزدلمی

           

اولین چیزی که میخوام برات بگم اینه که زیادی دردری هستی،جوریکه اگه صبح تا شب بیرون باشی نه میخوابی و نه گریه میکنی،و هر کس با لباس بیرون باشه شما تو بغلشی و همیشه برای بیرون رفتن بی تابی میکنی،جوریکه هر کس میخواد دلت و به دست بیاره آشنا و غریبه نداره شما رو میبره بیرون و شما باهاش دوست میشی.

قربون گل پسر خودم بشم.ده روز پیش هشتمین دندونشم در اومد الان چهار تا بالا دندون داره
چهار تا پایین همه هم مامان جان کاملا" فاصله داره.از حالا یه خرج ارتودنسی گذاشتی رو دستمون

شوخی کردم مامان جان اما کلی با این فاصله دندونات با نمک شدی نیشخند

          قربون اون چشای خشکلت

  عشق مامان 

 

بزار برات بگم که روز به روز شیرینتر و باهوشتر و کنجکاو تر میشی و با کارات کلی مامان و سورپرایز میکنی. 

پرهام بلا... قبلا هم گفته بودم که بعد از تولد یک سالگیت خیلی تغییر کردی ... 

زبل شدی...  دغل شدی... دلقک شدی... با نمک شدی...  رقاص شدی... خواننده شدی...

خواننده

 

 

برای من یکی که دنیایی...  باور کن شبها که خوابیدی... بعد از کلی دردسر...  من بالای سرتم....

تو خوابی و من دست و پاهاتو ماچ میکنم...  دستا و پاهات  با اینکه  یه کم از اون لطافت نوزادی درومده ولی هنوزم کوچیک و بهشتی و بوییدنی و بوسدنیه .

تو خوابی و من قربون صدقت میرم که خسته و کوفته دمر خوابیدی...

 

قربون خوابیدنت

 خوردنی شدی... میدونی چرا؟ 

جدیدا وقتی صبحها از خوای بیدار میشی و من هنوز چشمام بسته است با هزار تا ادا و عشوه منو از خواب بیدار میکنی.... 

این جور موقع ها میشه تو رو نخورد و نچلوند؟؟؟؟؟؟؟  یه مادر منو خوب درک میکنه...

میشه  شکر خدا رو به جا نیاورد؟

شبها چندین بار از خواب بیدار میشی.... دیگه میدونم چی میخوای... یه شیشه شیرخنک....   قلپ قلپ شیر رو میخوری و یه نفس عمیق میکشی و دمر میوفتی تو رختخواب و ادامه خواب شیرینت...

میشه تو رو هزار بار ماچ نکرد؟؟؟؟؟؟؟

خدایا پشت و پناه پرهام چلوندنی و خوردنی و بوسیدنی و دوست داشتنی ما باش...

                            دوست دارم

 راستی یادم رفته بود بگم که واکسن 18 ماهگیت سخترین واکسن بود چون دوروزی تب داشتی وحتی پاتو نمی تونستی تکون بدی .

تو این روزها خودت به راحتی آب میخوری یعنی کافیه مامان لیوان آب بده دستت خودت آب میخوری کاملا" مستقل که این برام خیلی قشنگه

کافیه در مقابل کار خاصی که انجام میدی اعتراض کنیم اول اینکه با زبون خودت از خودت دفاع میکنی و همون کار و با خنده تکرار میکنی. بدون تکیه گاه یا کمک روی پاهات می ایستی اونم به مدت طولانی

گهگاهی هم چند قدمی راه میری و میوفتی زمین

وقتی هم برای رسیدن به چیزی عجله داشته باشی و سطهای راه میشینی و چار دست وپا میری تا زودتر برسی

قربونت بره مامان که اینقدر ناز و عزیزی

گل پسر مامان پانزده ماهگی شروع کردی با پاهای کوچولو وقشنگت به راه رفتن حدود یک ماهی انگشت کوچیکه مامان وبابا رو می گرفتی وتند وتند راه می رفتی ولی کم کم مستقل شدی وماشالا حالا تندوتندراه میری .

          قربون ایستادنت

                         اخمتو قربون

قربونت برم

 آهنگ  رو خیلی دوست داری برا همین واست آهنگ میزارم وقتی آهنگی میزارم شروع میکنی به خوندن  بعد صداشو زیاد میکنی باانگشتای کوچولوت بشکن میزنی ومیرقصی. 

 جان مادر...

پرهام جونم...

این روزا خیلی بیشتر یادم می افته که باید خدا رو شکر کنم....  بالندگیت برام شیرینه.... بعضی وقتا یه شیرین کاری هایی میکنی...  که بعدش از خودم میپرسم که چرا تو رو دست کم گرفتم...

 برام شیرینه...شیرینتر از همه ی عسلهای دنیا.... 

خدایا شکرت به خاطر بالندگی پیاپی پرهام ...

شکرت به خاطر به هم ریختگی همیشگی خونمون...

شکرت به خاطر اثر دست و دهن پرهام روی همه ی میزها و شیشه های خونمون...

                                                خدایا شکرت 

 عاشق بستنی  هندوانه     وآب بازی هستی

 هر وقت کاری انجام میدی و بهت میگیم نکن اون کارو با شدت بیشتری انجام میدی و اطرافت و نگاه میکنی منتظر عکس و العملی و هر چی بیشتر منعت کنیم بیشتر تکرار میکنی به این خاطر وقتی بی تفاوتی میکنیم بدون لذت از اون کار دست میکشی اینم شده برامون تجربه که در مورد کارهای نادرستت فعلا" بی اهمیت باشیم کافیه.

از حرف زدنت بگم که

آداده=آزاده     گیگر= جیگر     اده =بده   اییا=بیا    - عمه-  نه -  من - ماه -  ای بابا- به به -عزیزم

صدای هواپیما، موتور،ماشین،ببعی رودرمیاری .

بهت میگم ماهی چکار میکنه....تند تند لبت بهم میزینی مثل خود ماهی باصدا

و هر حرفی که اولش سین باشه رو تکرار میکنی مثل سلام  سرد  تازه خیلی از اسمها و کلمات و بعد از اینکه کسی میگه شما به طور نا مفهوم تکرار میکنی.

هر غذا یا چایی داغی ببینی فوت میکنی.بلند  بلند تو خونه حرف میزنی یه سری کلمات و کنار هم میزاری و برای خودت حرف میزنی،تازه مامان صدات کاملا" مردونه و کلفته....

 کاملا" اجتماعی هستی و هر کس برات لبخند بزنه و مهربونی کنه شما هم جوابش و میدی

شبها هم با آهنگ لالایی و حسنی میخوابی البته همچنان بعد از سه ساعت شیر خوردن و غلت زدن.

 

شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے  

 

سفر به چادگان خردادماه 91 با مامان بزرگها وبابابزرگها وخاله خاطره وعموعلیرضا جای همگی سبزبود.

چادگان

 

 پپری بابا

  پرهام وعموعلیرضا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

❤مامان آزی❤
3 شهریور 91 12:52
شما هم در مسابقه رویای زیبا شرکت کنید شاید کوچولوی شما اینبار برنده ما باشه حتما بیاید و بخونید شرایط و ثبت نام کنید خوشحال میشیم
خاله بهاره
25 مهر 91 8:14
سلام گلم با خوندن این مطالب دلم برا امیرعلی تنگ شد قربون این شیرین زبونیهات بره خاله
خاله بهاره
25 مهر 91 8:16
سلام گلم قربون اون دندودنهای سفیدت.